۲ مطلب با موضوع «جلال آل احمد» ثبت شده است

سید جلال الدین سادات آل احمد و امام

✅ نامه جلال آل احمد به امام خمینی در سفر حج

«مکه- روز شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۴۳- ۸ذی حجه۱۳۸۳»


آیت اللها!

وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیت الله. این است که فرصت دست‌بوسی مجدّد نشد.


اما این جا دوسه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی بد نیست.


اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- می گفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمت‌ها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان.


دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیت الله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودی‌ها دو تایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفته‌اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیئتی را فرستاده‌اند گویا به ریاست پسر خود.


خواستم این دو خبر را داده باشم.


دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند، پیش از آن حق نداشته‌اند.


دیگر این که [کتاب] «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما.


دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب‌زدگی»ِ ناقص چاپ اول آمده.


دیگر این که امیدوارم موفق باشید والسلام. جلال آل احمد


بعد التحریر: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شد که گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات درمی‌آمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت «صدر» می داند و هم این‌جا می‌نویسم:

تجریش- آخر کوچه فردوسی.


والسلام


#جلال_آل_احمد، #نامه، #امام_خمینی، #روزنامه_کیهان، ۱۳۷۸/۸/۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بلاگر

لازمه روشنفکری

آل احمد و شریعتی و امثال اینها، روشنفکران صادق و پ‍ژوهشگر و حقیقت طلبی هستند که پوچی مکاتب مادی و دعاوی دیگران را درک کرده اند و نیازهای انسان و دعوت فطرت را فهمیده اند ...


به نظر من، سهم جلال [در انقلاب اسلامی ایران] بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی، از "فهمیدن" و "شناختن" شروع می شود. روشنفکر درست، آن کسی است که در جامعه جاهلی، آگاهیهای لازم را به مردم می دهد و آنان را به راهی نو می کشاند. و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است، با طرح آن آگاهیها، بدان عمق می بخشد.

برای این کار، لازم است روشنفکر اولا جامعه خود را بشناسد و نا آگاهی او را دقیقا بداند، ثانیا آن راه نو را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثا خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که می شود: الُعلماءُ ورثةُ الانبیاء.


آل احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوم و سوم هم بی بهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملت که به سوی انقلابی تمام عیار پیش می رود، نعمت بزرگی است. و این برای یک انقلاب کم نیست.

مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست – شمایی که او را می شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل "مردم"( و نه خواص) از آنان پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می ماند... افسوس!


 آیت الله سید علی خامنه ای، به نقل از: از چشم برادر، شمس آل احمد (چاپ اول، قم: انتشارات کتاب سعدی، ۱۳۶۹)، صفحات۵۳۱و ۵۳۲.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بلاگر